سينمای آزاد Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 Fax: 9543923   . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

*روشنفکران ذوحياتين !

«مرا ببخش ای يار! باصورتکی که حتی آيينه نيز بازش نمی شناسد؛چگونه به ميعاد گاه بيايم؟ مرا ببخش ای يار ! با چشمانی که ندارم چگونه ترا ديدار توانم کرد ؟با دهانی که نيست چگونه بوسيد نت ميسر است؟ ... مرا ببخش ای صاحب همه چيز؛ ای همه کس ای عزيز» .
• شايد تصور کرديد آنچه که نقل کردم صحنه یجگر خراش ديدار عاشق ومعشوقی است درميعاد گاهشان .اگر هم چنين تصوری داشته باشيدحق را به شما بايد داد. خود من هم که تمام مطلب را برای بررسی آن خوانده ام؛ هنوز نتوانستم معنی اين سطور را در جايی که بکار رفته دريابم؛ چون اين قطعه ی ادبی سوزناک را پيام فضلی نژا د در آغاز مصاحبه ای با منوچهر انورانشاءفرموده ودر نشريه« سينماجهان» شماره44 بهمن 80 به زيور طبع آراسته است.
ا لبته نسل روشنفکران زما ن ما آقای منوچهر انور رامی شناسند. جناب ايشان از روشنفکرانی بود که ازموقعيت خوبی برخوردار بود. چه در زمينه تجارت (دايرکردن کارخانه ی چوب بری ) وچه در زمينه های فرهنگی - سينمايی (گردانندگی جلسات بحث جشنواره فيلم تهران؛ مشاورمسايل سينمايی؛ تنظيم وخواندن آنونس فيلم ها ؛ دريافت سفارش ازموسساتی نظير- سازمان برنامه ؛ سرم سازی رازی و شرکت نفت برایمستند سازی. پرسشگردرمتن مصاحبه ياد آوری می کند که آقای انورشش ماه از سال را در دارالخلافه هستند وشش ماه رادر ديارکفر! وبه نوعی از روشنفکران ذوحياتين محسوب ميشوند . جالب اين که کسانی که در حکومت پيشين ودر دستگاهای اداری نفوذ وقدرتی داشته اند اگر در ايران ماندند ويا به مانند آقای انور ذوحياتين شده اند ؛ تا حد ممکن نقش گذشته شان را ناچيز جلوه ميدهند تا از شر گزمه های حکومتی در امان بمانند. اما آقای انور نه تنها چنين شيوه ای را بکار نمی گيرد بلکه به دلايلی که بر خواهيم شمرد بدان شاخ وبرگ هم ميدهد ونفوذش را حتی از حدی که بوده فراتر به نمايش می گذارد . آقای گزارشگر در باره او چنين مي گويد: در هنگامی که« سيستم حاکم »در سينما به سختی مقاومت مي کرد تا فيلم يِک اتفاق ساده (اولين فيلم سينمايی شهيد ثالث )به جشنواره نيايد. انور با نفوذ فراوانی که در جشنواره فيلم تهران داشت؛ وزارت فرهنگ وهنر راتحت فشار قرار داد تا فيلم رادر جشنواره بپذيرد. ما در اين سال ها شاهد بوده ايم ؛ کسانی که از جامعه هنری قصد داشته اند به دامن اسلام ناب محمدی برگردند؛ بيشترينشان مصاحبه ها ی سفارشی ترتيب داده اند ودر اين گفت وگو ها ؛ پاسخگوضمن اظهار دلتنگی برای وطن وناسزا گويی به غرب فاسد؛اظهار تاسف از اين که همه! ايرايناِن تبعيدی الکليک شده اند جواز ورود به دار الخلافه را دريافت می کردند. البته مصاحبه بامنوچهر انور از آن جنس نيست. اما چون در محتوای آن با قلب واقعيت ها؛ سعی ميشودکوشش های يکی از هنرمندان مخالف جمهوری اسلامی که نسبت به بهره های رژيم از صادرات فرهنگی به خصوص سينما حساس است ودر اين زمينه بسيار گفته ونوشته است را وارونه جلوه دهد؛ اين گفتگو را هم نميتوان يک گفت وشنود عادی وبدور از شيله پيله ارزيابی نمود . شاهد پيش روی ماست نشريه« سينما جهان» که آنرا ميگشايم وبخش هايی از مصاحبه را باز نويسی می کننيم . البته آقای پرسشگر در متن مصاحبه هم از انشاء نويسی دست بر نميدارد. جملاتی نا مفهموم را پشت سر هم رديف می کند تا حد آن که بيم ميرود ؛ چنته اش به کل خالی شود وبرای ادامه فعاليت سازنده مطبوعاتی توشه ای نداشته باشد تا تقديم خواننده مشتاق! بنمايد . ايشان می نويسند:
...ديداری که درسی بود برای وسوسه گريزی! ودغدغه گراِيی!.گريزاز هر وسوسه حضور کاذب وزائد در سينما !و گرايش به تکاپو!و مسئله پردازی هنری - ذهنی؛ بی جنجال موسومی! و بی بندگی رايج وامروزی!.(علامت های تعجب را ما افزوده ايم)
بعد گفتگو راآغاز می نمايد ومی نويسد :
«حرفهای ما پراکنده بود واز اين سو وآن سو؛ گپ مان از« کانون سينماگران پيشرو» آغاز شد وبه« پرويز صياد» رسيد ( تمام زمينه چينی های آقای پرسشگر برای رسيدن به همين مسئله است وانوربا عجله وبدون تامل بد گويی را شروع می کند).
گزارشگر از قول انور ميگويد:« پرويز ديگر شورش را در آورده است ديوانه واربه همه چيزمعترض است به کيارستمی اعتراض می کند که چرا فيلم مِی سازی؟! پلاکارد به دست گرفته بودهنگام نمايش فيلم او جلوی سالن نمايش تظاهرات راه انداخته بود. کيا رستمی هم جواب خوبی به او داد: «گفت من پلاکات تو را نگه می دارم؛ اما برو فيلم را ببين» .آقای انور از همان آغاز گفتگواساس کارش را بر تحريف واقعيت استوار می کند. چرا که مسئله ای که پيش می کشد؛ اصلا بدين شکل که ايشان تعريف می کند؛ اتفاق نيفتاده است. ذهن های پر سشگر را به« کتاب سينمای در تبعييد» صياد توجه ميدهم ودر اينجا نيز خود؛ بطور خلاصه در اين مورد ياد آوری می کنم که برنامه ی« دهه سينمای جمهوری اسلامی» در کاليفرنيا يک برنامه تبليغاتی سينمايی بود .که فيلم خانه دوست کجاست کيارستمی هم در ضمن آن نمايش داده می شد واعتراص صياد وديگر کسانی که جلوی محل نمايش ايستاده بودند به کل برنامه جمهوری اسلامی بودنه نه فيلمی از شخص خاصی. در روی پلاکات هم نوشته شده بود:« ما به فيلمسازان وهنرمندان متعهد در ايران احترام می گذاريم اما به مناسبات دانشگاه کاليفرنيا با جمهوری اسلامی اعتراض داريم » البته از ميان جمعی که برایمخالفت با تبليغات سينمای جمهوری اسلامی؛ گرد آمده بودند خانم« شهره آغداشلو» جدا می شود و تر جِيح می دهد فيلمها را ببيند . .در آن ديدار کوتاه صياد وکيا رستمی ؛ کيا رستمی پيشنهاد مي کند: که صياد پلاکات را زمين بگذارد وبرود فيلم را ببيند امانمی گويد که به« جای وی پلاکات را نگاه خواهد داشت». آقای انور؛ حتی حرفهای کيارستمی را هم به گونه ای که خود بهتر ميداند تغيير می دهد . صلاح هم نميداند جواب صياد را هم؛ که ازپذيرش دعوت عذر ميخواهد بازگونمايد . البته ادعا ها ِی آقای انور در همين زمينه ودر همين حد متوقف نمی ماند. او ادعا دارد اولين فيلم سينمايی سهراب شهيدثالث(يک اتفاق ساده) که برخی از مقامات وزارت فرهنگ وهنر با نمايش آن مخالف بوده اند؛ با نفوذ وی امکان عرضه در جشنواره جهانی فيلم تهران را می يابد. هم اکنون که دارم اين متن را آماده مي کنم نشريه کلک ويژه سهراب شهيد ثالث0(شماره 40 تير72 ) پيش رويم است. يک گفتگوی 40 صفحه ای باشهيد ثالث نيز در ويژه نامه گنجانيده شده است. در اين 40 صفحه گفتگو؛ کوچکترين اشاره به نام آقای انور نمی شود . واصلامشکل عمده ای برای نمايش اين فيلم از زبان شهيد ثالث نقل نمی شود . البته سهراب به مشکلاتی برای چاپ وشستشوی فيلم؛ اشاره ميکند که حتی منجر به استعفای او ميگردد وبعد با وساطت هژير داريوش ( مدير جشنواره جهانی فيلم تهران) مسئله حل ميشود وشهيد ثالث خود در گفتگو ميگويد :
...ُ«دراين فاصله از طرف فرهنگ وهنربه بدنبال من آمدند .هژير داريوش دست مرا گرفت وگذاشت در دست مدير کل وقت». به هر حال فيلم را دادندبه استوديو بديع؛ شستند ودر فستيوال تهران نمايش دادند.
ملاحظه کرديد که اگر بخواهيم به گفته های سازنده فيلم استناد کنيم همه ی آن شاخ برگی که آقای انور به ماجرا داده اند غير واقعی است . کاش ادعا ها آقای انور به همين مورد خلاصه می شد. ايشا ن ادعای ديگری هم مطرح ميکند؛ مشارکت وی در ساخت دومين فيلم سينمايی شهيد ثالث« طبيعت بيجان». انور در اين مورد می گوِيد :
« پس از آن که يک اتفاق ساده با راهيابی به جشنواره موجب شهرت واعتبار سهراب شد ؛ او برای قدر شناسی يِک شب به همراه طرح فيلم طبيعت بيجان به ديدن من آمد وهمان شب تصميم به توليد فيلم گرفتيم! »
اما د ر اين مورد هم بهتر است ابتدا به همان مصاحبه یسهراب استناد کنيم:
«پرويز صياداز طريق ناصر تقوايی وهوشنگ بهارلو؛ من را عضوگروه سينماگران پيشرو کرده بود . فهميد که من سناريوی طبيعت بيجان را دارم گفت :برويم پيش ويسی 0( سا سان ويسی مدير آنوقت تل فيلم بود) در تلويزيون؛ مقداری از او پول می ِگيريم ؛ مقداری هم خودمان می گذاريم ؛ فيلم را بساز» ...وحتی زمانی که فيلم آماده می شود برای نخستين نمايش خصوصی هم فقط از حضور تقوايي ؛ صياد ؛ دوايي وبهارلو؛ ياد ميشود.همچنين در مصاحبه ی مفصل شهيد ثالث با« کلک» باز هم کوچکترين اشاره ای به نقش مادی وحتی معنوی جناب انور در کار تهيه وساخت طبيعت بيجان نمی شود. ما برای اين که نظر پرويز صياد که طبيعت بيجان به همت وی ساخته شد را در مورد ادعای آقای انور بدانيم با وی نيز تماس گرفتيم. پروز صياد نيز تاييد کرد که منوچهر انور هيچ دخالت وسهمی در تهيه وساخت طبيعت بيجان نداشته است . معلوم نيست به چه نيتی آقای انور ا ين حرف های نادرست را سر هم ميکند وتحويل خواننده نا آشنا می دهد ؟بهتر بودآقای پرسشگر به جای اين همه سعی وکوشش بی حاصلی که برای آفرينش کلام شعر گونه بکار می برند پيرامون مسئله ای که ميخواستند مطرح کنند اطلاعاتی کسب ميکردند تاآنچه آقای انور بيان ميفرمودند ؛با تکان دادن سر وبا احسنت وآفرين به عنوان سند های تاريخی به خورد خواننده ی از همه جا بی خبرنميدادند.
اما بيانات آقای انور در همين حد وحدود نمی ماند. گريزی هم ميزند به کيفيت بد نمايش فيملم درسينما های تهران در رژيم پيشين و می گويد :.« در کانون فيلم« شب » اثر آنتو نيونی را به همراه همسرم ديدم. آن را شاهکاری يافتم که مستم کرد. روزی که ديدم در يکی از سينما های ميدان انقلاب نمايشش می دهند ( اگر درست به يادمان مانده باشد در ميدان 24 اسفند سابق سه سينما قرار داشت؛ سينما کاپری اونيورسال وسانترال) سريع 15 بليت خريدم وتمام دوستان نزديکم رادعوت کردم ... به سالن سينما رفتيم ... انچه برايم مستی آورده بود به دليل پخش بد ونا مطلوب ايجاد کراهت کرد ... بار نخست که فيلم رادر کانون ديدم برايم ارزش های هنری ؛همچون اين بيت حافظ را داشت : فاش ميگويم واز گفته خوددلشادم / بنده عشقم واز هر دو جهان آزادم ؛ بار دوم که آن را ديدم وکيفيت ؛پخش آن نا مطلوب بود گويی که شعر حافظ تبديل به نثری بد فرم شده بود». البته شايد هم کيفيت نمايش در سينمای ميدان انقلاب آن چنان بد بود که ايشان که جمعی را برای ديدن فيلم شب آنتونيونی بُسيج کرده بودندو قبلا به آنان وعده تماشای يک شاهکار سينمايی را داده بودند؛ ملاحظه می کنند که يک شاهکار سينمايی تبديل به يک فيلم کريه شده است .
من نيز « شب» را در کانون فيلم ديدم نه در سينما ها؛ ونتوانتتم نحوه تبدِِ يل شعرناب به نثری نا باب را شخصا تجربه کنم. در ارزش های فيلم شب هم ترديدی نيست واين مسئله هم که کيفيت تصوير ميتواند روی ارزَش فيلم اثر بگذارد هم واقعيتی است انکار نا کردنی . اما معلوم نيست چرا آقای انور اين خاطره را هم بدون پيوستگی با مسئله ای که ميخواسته است مطرح کنند به ميان می کشد؟ البته هيچ گاه در ايران کيفيت نمِاِيش فيلم به خصوص در بيشتر ُسينما های شهرستان ها با استاندارد هایبين المللی برای نماِيش ؛هماهنگ نبود .امااين را می دانيم که کيفيت نمايش فيلم در آن دوران هر چه که بود؛ قابل مقايسه با سطح نمايش کنونی فيلم در سينماهای امروزینبود .خود مقامات رژيم اسلامی هم به اين مسئله اذعان دارند. شايد ايشان هم ميخواهند کيفيت اسفنا ک نمايش فيلم در جمهوری اسلامی را هم به مانند مقامات؛ ميراث رژيم پيشين بدانند ؟ (تمام فيلمای داخلی که در سينماهای کشور نمايش می دهند ومعدود فيلمهای خارجی که به جمهوری اسلامی راه مييابد؛ اگر هم از ارزشی بر خوردار بوده اند که می شد با شعری مقايسه شان کرد به استناد حرف های آقای انور؛ تبديل به نثری بد فرم شده اند ؛ که تماشای آن ها به قول انور با کراهت همراه است. اما آقای انور در اين خصوص هيچ نمی گويد. شايد تصور ميکند تمام ايرانيان علاقه مند؛ اين توانايی وامکان را دارند که 6ماه در سال ودر داخل به امور غير هنری اشتغال يابند و مستی وکله پايی هنری- سينما يی را بگذارند برای شش ماهی که در فرنگستان هستند) آقای انور اگردر آن شش ماه که در تهران تشريف دارند به سينما می رفتند می توانستنداز مقامات رژيم سئوال کنند: به چه جهت رژيم انقلابی دراين20 وچند سال همان تعداد سينماهای دوران طاغوت!؛ 400 سالن برای 30 ميليون را هم با همان کيفيت نازل ؛ نتوانست حفظ کند ؟ وامروزه در ايران با 60 ملييون جمعيت تعدادسينماهايش در سراسرکشوربه 200 تا هم نمی رسد؟ امکانات نمايش هم در اکثر سينما ها از همان دوران طاغوت! باقی مانده است (0هفته پيش بود که ا علام شد 6 سينمای ديگر در تهران تعطيل مي شود) . آقای انور آيا اين واقعيت ها را نمی داند؟ مسلما خوب مي داند. اما بازگويِی آن تعادل زندگی روشنفکران ذوحياتين از آن جمله خود ايشان را برهم خواهد ريخت. البته آقای انور در پا يان مصاحبه اش همانگونه که نقل کرديم به دامن لسان الغيب متوصل ميشود وبيت زيبايی از او را برای نماِيش فيلم« شب» در دو مکان وبا دونوع کيفيت متفاوت شاهد می آورد. امااين بيت با تفکر کنونی ايشان که با تحريف؛ محافظه کاریو سرپوش گذاشتن بر واقعيت ؛ آميخته است ؛همخوانی ندارد. ما ضمن سپاس از ايشان که اين سروده زيبا را بيادمان آوردند. چون کلام حافظ رابه جوابی که برای مصاحبه ايشان داشته ايم نزديک ترمی يابيم؛ اجازه ميخواهيم آن را بار ديگر در پايان اين نوشتارهم تکرار کنيم .
فاش می گويم واز گفته ی خود دلشادم
بنده عشقم واز هردوجهان آزادم

شنبه,18 مى , 2002
چاپ در نيمروز شماره ی686خرداد 81


سرآغاز